۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

برگشت

از نقص بهار می گفتم:بهار ناقص ترین فصلهاست:نه تابستان گرم سرسبز است،نه زمستان سرد وعریان.چیزی است بین این دو،گاه گرم ،گاه سرد،گاه عریان ،گاه شکوفا.به خاطر همین است که در فصل بهار ناراحتی من از هر آنچه که ناقص است یا به عبارت دیگر،از تمام دنیا بیشتر می شود.احساس می کنم دنیا چرکنویسی است عظیم و بی قواره از چیزی که بعدا معلوم نیست چرا خلق نشد،آزمونی است که به دنبال آن می بایست آزمون های دیگری می آمدند اما بدون هیچ توضیحی این اتفاق نیفتاد.
ودر ادامه از خود می پرسم: (( هیچ معلومه چرا همه چیز اینقدر مزخرف شده؟ هیچ معلومه؟))

یک چیز به هر حال یک چیز است.آلبرتو موراویا.کتاب خورشید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر