۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

I Have a Dream

«من رويايي دارم كه در آن روزي اين ملت به پا مي ايستد و زندگي را با معناي حقيقي اين اصل اعتقاديش‌ آغاز مي كند : ما اين حقيقت را بديهي مي شماريم كه همه انسانها برابر خلق شده اند».
به احترام رزا پاركس ، زني كه بلند نشد تا جاي خود در اتوبوس را به يك سفيد پوست بدهد و همين آغازگر جنبش هاي ضد ن‍ژاد پرستي شد و به احترام مارتين لوتركينگ مردي كه رويايي داشت و به احترام تمام كساني كه رويايي در دلشان دارند و آن را برتراز جان خود عزيزمي دارند، بر مي خيزم و اداي احترام ميكنم.


۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

كارل ماركس

هيچكس مخالف آزادي نيست، حداكثر مخالف آزادي ديگران است.

مادر -شاهکار علی حاتمی

مادر: یه بشقاب بکش بذار کنار مادر،غلامرضا نصف شب گشنه ش میشه. تنگم آب کن واسه جلال الدین،برای محمد ابراهیم زیر سیگاری بذار. مراقب باش ماه منیر حکما قرصشو بخوره. بی خوابی نزنه به سرش. ببین دادشتون هم چی می خواد مهیا کنین،سر شب بخوابین بچه ها که بتونین صبح زود پاشین،فردا خیلی کار دارین

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

مونولوگ ابتدای سریال داستان زندگی

زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پر شکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش انرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه ای است بسوی داستان زندگی .....

روزگاری نه ماهواره و اینترنت بود و نه حتی دی وی دی و ویدیو و ما دلخوش به این... سریال های چینی و ژاپنی

چنين گفت . . .

خوب بودن يعني «تحمل كردن».
يعني اينكه جلوي خودتو بگيري تا يه كاري كه دوست داري انجام بدي رو انجام ندي تا بعدش همه برات دس بزنن و بگن چه آدم خوبي.آخرشم ميگن بعدا بيا جايزه تو بگير.
خوب يودن يعني «تحمل كردن». نه يك كلمه كمتر ، نه يك كلمه بيشتر.

۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

رنگ خدا- مجید مجیدی

میدونی چیه هیچ كی منو دوس نداره ..من میدونم چون نمیبینم همه از دست من میخوان فرار كنن .....معلمون میگه خدا شما نابیناهارو بیشتر دوست داره چون نمیبینید .ولی من گفتم خانم اگه مارو دوست داشت چرا مارو نابینا كرد تا اونو نبینیم بعد گفت خدا دیدنی نیست ولی همه جا هست میتونید اونو حس كنید . گفت شما با دستاتون میبینید .حا...لا من همه جارو میگردم تا یه روزی بالاخره دستم به خدا بخوره اون وقت بهش میگم... هرچی تو دلم هست... بهش میگم.

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

روز واقعه (شهرام اسدي)

عمرو (سعيد نيكپور) : مسلماني ما سه نسل است و از او هيچ .
زيد (عزت الله انتظامي) : آري ، اما من از اسلام او بوي تازگي ميشنوم و از مسلماني تو تنها بوي غرور جاهلي ميآيد .
عمرو : ما شصت ساله مسلمانيم .
زيد : اين چه تفاخري است كه به ايمان خويش ميكني ؟ كه تو اگر مسلماني از پدر داري ، او اين گنج به رنج خويش... يافته است .

۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

راز زيبايي

يادش آمد روزي كه پزشك به مادربزرگش خبر داد كه بيماري اش لاعلاج است، چيزي بدين مضمون بر زبان آورد، گفت:« تا اين لحظه نفهميده بودم كه زندگي چقدر زيباست».
دنياي سوفي - يوستين گوردر

اجاره نشينها (داريوش مهرجويي)


عباس آقا (عزت الله انتظامي) : مرتيكه مزقونچي تو گفتي ميخواي دو تا گلدون بزاري سر پشت بومت كه با صفا بشه ، نه اينكه ورداري سرتاسر سقف خونه مردمو اينجوري بريني بهش .
سعدي (حسين سرشار) : مگه چه عيبي داره ؟ دو تا سوراخ پيدا شده ، خب ميگيرمش . اما عوضش تو اين سيستم من ...
عباس آقا : سيستم من ، سي...ستم من ، بشاش به اين سيستم !

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

حسين پناهي

به خدا ايمان داري؟؟؟ خدا تو جوونه ي انجيره ...خدا تو چشم پروانست وقتي از روزنه ي پيله اولين نگاهش به جهان مي افته... خدا بزرگتر از توصيف انبياست... بام ذهن ادمي حياط خانه ي خداست ...خدا به من نزديكه همين قدر كه تو از من دوري...

((((((

اگر خدا نباشد، همه چيز مجاز است.

برادران كارامازوف - داستايوسكي

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

بومي سازي

اولين ترجمه از كتاب «آليس در سرزمين عجايب»،‌در سال 1336 به صورت پاورقي در مجله اطلاعات كودكان با عنوان «سهيلا در سرزمين عجايب» منتشر شد.

ماتریکس

پسرک یوگی: تلاش نکن که قاشق را خم کنی، این غیر ممکن است. در عوض سعی کن که حقیقت را درک کنی.

نیو: کدام حقیقت؟

پسرک یوگی : قاشق وجود ندارد.

نیو: قاشق وجود ندارد؟

پسرک یوگی: آنوقت متوجه می شوی که این قاشق نیست که خم می شود، این تویی که خم می شوی.

۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

سوته دلان (علي حاتمي)

مجيد (بهروز وثوقي) : خوش به سعادتتون كه مي‌رين روضه ، جاتون وسط بهشته ، ما كه دنيامون شده آخرت يزيد . كيه ما رو ببره روضه ؟ آقا مجيد تو رو چه به روضه ، روضه خودتي ، گريه كن نداري ، وگرنه خودت مصيبتي ، دلت كربلاس !

تحليلگر

همشهري1:پاي صحبت اين بابا ريفتي ؟
همشهري 2:نه نريفتوم چطور
همشهري1: ماريفتم !!آقايجوري صحبت مينه كه آدم تحليل ميره*!!!
همشهري2:خب حالا چي ميگه كه ادم تحليل ميره؟
همشهري1:ما خو نميفهموم فقط ميدونوم حرفاش آدمو تحليل ميبره!!!

*تحليل رفتن:در گويش محلي متعجب كردن ودرفكرفروبردن

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

خاطرات غريب

حجم زيادي از خاطرات تلخ و شيرين ما مربوط به كساني است كه حتي اسمشان را هم نمي دانيم.

خاطرات

عاشق اون قسمت از سريال «بچه هاي آلپ» هستم كه لوسين پيش اون پيرمرده ، ياد گرفت كه چطوري عروسك چوبي بسازه.
هنوز گِريم ميگيره از اون قسمتي كه آنت با نفرت تموم، كشتي چوبي لوسينو شكوند.
خاطرات با آدم چي كار كه نميكنه.

پدرخوانده

مایکل: پدرم پیشنهادی بهش داد که نتونه رد کنه.
کی آدامز: چه پیشنهادی؟
مایکل: بهش گفت یا باید امضاش پای ورقه باشه یا مغزش!
لايك تمام دنيا ارزش يك لحظه دلخوري معشوقو نداره.

هامون (داریوش مهرجویی)

حمید هامون (خسرو شکیبایی) : تو می‌خوای من اونی باشم که واقعن تو می‌خوای من باشم ؟
اگه من اونی باشم که تو می‌خوای ، پس دیگه من ، من نیست . یعنی من خودم نیستم .

از كندو با عشق

اونقدر آب و شكر به خورد زنبورهاي بيچاره ميدن كه ذائقه ما و مزه عسل كلا تغيير كرده جوري كه ديروز يه لحظه فكر كردم زولبيا و باميه اي كه مي خورم با عسل درست شده.

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

شب یلدا / کیومرث پوراحمد

پريا: زخم‌هاي آدم سرمايس حامد؛ سرمايتو با اين و اون تقسيم نكن. داد نكش، هوار نكش. صبور، آروم و بي‌صدا همه چي رو تحمل كن.

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

مستاجر / رومن پولانسکی

وقتي دستت قطع ميشه، ميگي من و دستم ، وقتي دوتا دستت قطع بشه ميگي من و دوتا دستام. وقتي روده و معده ات از شكمت بريزه بيرون، ميگي من و معده و روده ام؛ اما وقتي سرت از تنت جدا بشه ميگي من و تنم. ما به چه حقي تمام وجودمونو، سرمون مي دونیم.

بیگ بنگ

با عوض کردن اسم هر چیز ، تمامِ آن چیز عوض می شود.

پ.ن : برای شروع به صندلی زیر خود نگاه کنید و آن را «سِِِرندی پیتی» بنامید. لبخند را بر روی لبان خود احساس می کنبد.
تغییر انجام شد.

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

Watchman movie

ادگار جیکوبی: من سرطان دارم.

رورشاک: چه سرطانی؟

ادگار جیکوبی: اون مدل سرطانی که آخرش آدم حالش بهتر و خوب میشه، در موردش
...چیزی شنیدی؟

رورشاک: آره.

ادگار جیکوبی: خب مال من اون مدلی نیست!

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

هنرپیشه/محسن مخملباف

لیلی باید به مجنون گل بده، گل بگیره، گل بگه، گل بشنفه. لیلی ای که بیاد تو خونه ات قرمه سبزی درست کنه دیگه لیلی نیست

قند مكرر

اوهمه را دوست دارد حتي كسانيكه به راه راست هدايت شده اند.

حاجی واشنگتن،زنده یاد حاتمی

فکر و ذکرمان شد کسب
آبرو،چه آبرویی،(!؟) مملکت رو تعطیل کنید،دارالایتام دایر کنید درست تره.
مردم نان شب ندارند،شراب از فرانسه می آید، قحطی است،دوا نیست،مرض بیداد می کند،نفوس حق النفس می دهند،باران رحمت از دولتی سر... ...قبله عالم است،و سیل و
زلزله از معصیت مردم.میرغصب بیشتر داریم تا سلمانی.سربریدن از ختنه سهل تر.ریخت
مردم از آدمیزاد برگشته،سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده،چشمها خمار از
تراخم است،چهره ها تکیده از تریاک

روزی روزگاری

خاله لیلا (ژاله علو): یه مسابقه‌ هست که مردایی که ادعاشون می‌شه توش شرکت می‌کنن.
مراد بیگ (خسرو شکیبایی): من ادعایی ندارم!
خاله لیلا: ادعایی ندارم خودش کم ادعایی نیست.

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

نقاب ترس

بعضيا آواتارشون عكس هنرپيشه هاي معروف، دختراي خوشگل يا پسراي خوشتيپه. يعني چي؟

ديدگاه اندلسي

به صراحت بگويم كه با وجود وحشتم از نشريات، دوست دارم كه هر ده سال يك بار از قبرم برخيزم و مقداري روزنامه بخرم. اين آخرين آرزوي من است. روزنامه ها را زير بغل مي زنم ، بعد كورمال كورمال به قبرستان بر مي گردم و از فجايع اين جهان با خبر مي شوم، سپس با خاطري آسوده در بستر امن گور خود به خواب مي روم
با آخرين نفسهايم - لوئيس بونوئل

خيال تگزوپري

از بچه ها عذر مي خواهم كه اين كتاب را به يكي از بزرگترها هديه كرده ام. براي اين كار يك دليل حسابي دارم. اين «بزرگتر» بهترين دوست من تو همه دنيا است. يك دليل ديگر هم دارم كه اين «بزرگتر» همه چيز را مي تواند بفهمد حتي كتابهايي كه براي بچه ها نوشته باشند. عذر سومم اين است كه اين «بزرگتر» تو فرانسه زندگي مي كنه و آنجا گشنگي و تشنگي مي كشد و سخت محتاج دلجويي است.
اگر همه -ي اين عذرها كافي نباشد، اجازه مي خواهم اين كتاب را تقديم آن بجه اي كنم كه اين آدم بزرگ يك روزي بوده. آخر هر آدم بزرگي ، روزي روزگاري بجه اي بوده ( گيرم كمتر كسي ار آنها، اين را به ياد مي آورد).پس من اهدانامچه ام را به اين شكل تصحيح مي كنم:
به لئون ورث
موقعي كه پسربچه بود.

شازده كوچولو - آنتوان دو سن تگزوپري

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

منظر نظر

و ايمان بياوريم كه ماست، سياه است.

وقتي كه مي پذيريم

مرد شكارچي براي اينكه خود را منصف نشان دهد، به لاكپشت گفت:« يك ني بر روي اين ديگ آب جوش مي گذارم. اگر بتواني بدون اينكه داخل ديگ بيفتي از روي اين ني رد شوي، تو را آزاد خواهم كرد»
لاكپشت پير قبول كرد. همه نيروي خود را به كار گرفت و آرام آرام از روي ني رد شد و خود را به لبه ديگ رسانيد.
شكارچي كه انتظار اين اتفاق را نداشت، كمي فكر كرد و سپس دستانش را به هم زد و گفت : « حالا لطفا دوباره اين كار را بكن»
تلخيص از كتاب 101 مساله فلسفي - مارتين كوهن

خوش شانسي

خوش شانسي يعني اينكه وقتي يه نهنگ به كشتيتون حمله كنه، يونس تو كشتي باشه.

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

حال و روزِما

در حين هماغوشي، مرد ناله زن را شنيد و گفت ‌:« درد داره؟ حق داري. منم پول دادم، حق دارم»
همه ما به نوعي حق داريم.

رئاليسم جادويي

- من واسه اين كار، رو پولت حساب باز كردما.
- تازه بي حساب شديم. من رو عقلت حساب باز كرده بودم.

بازتوليد معنا

از اين ستون به آن ستون ، هيچ اتفاقي نمي افتد.
من بارها امتحان كرده ام.

۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

بغض

در تاریخ ما چه بسیار است از حلاج تا سهروردی، تا ملاصدرا ... تا اغلب اهل معنایی که زیر سایه نان به نرخ روزخورها می پوسند و -لااقل در دورانشان- راه به جایی نمی برند. بغض این ناروایی، بغضی است بازمانده از روزگاران. بغضِ حقی که ادا نمی شود و گوهری که مستور می ماند و ترس از اینکه چندان بپاید که گوهر خرد شود و یا یکسره از یادها برود.

سال های آتش و یرف - آیدین آغداشلو

فهم سخن

یونگ چنان صحبت می کرد که گویی در حالت بیخودی است:«هیچکس منظور مرا نمی فهمد. تنها شاعران می توانند مقصود مرا دریابند.»
با یونگ و هسه - میگوئل سرانو

۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

غيرمنتظره

- از چه ديدي به موضوع نگاه مي كني؟
-آستيگمات

نامه اي از زندان نهنگ

كوچك تر كه بودم همه ترسم از اين بود كه گربه نره و روباه مكار در راه رفتن به مدرسه گولم بزنند. بعد ها فهميدم در حقيقت من بايد از رييس سيرك مي ترسيدم كه همه بچه ها را خر كرد. فرشته مهربون كجايي؟

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

دنياي اين روزاي من

من فكر مي كنم كه آنچه مي بينم، همان است كه مي گويم.
دون كيشوت - سروانتس

۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

تفكرات هامپي دامپي

آليس گفت : اما افتخار به معني شكست جانانه نيست.
هامپي دامپي پاسخ داد : وقتي من كلمه اي را به كار مي برم، به همان معنايي است كه خودم انتخاب كردم.
- اما آيا شما مي توانيد كلمه ها را به معاني مختلف به كار ببريد؟
- بستگي دارد كه معلم چه كسي باشد.

«آليس در سرزمين عجايب» - لوئيس كارول

من نسبيتم، مرا فرياد كن

- شانس حركتي است رو به جلو
- موفقيت حركتي است رو به جلو پس از حركتي رو به عقب
- و بالعكس

۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

رابطه

چه رابطه اي بين عمل زيبايي بيني و دروغگويي وجود دارد؟

التماس

سلام بر تو اي كوچك كننده بيني ها
سلام بر تو اي زيبا كننده بيني ها
تو همان «‌فرشته مهربون»ي كه لباس سفيد مي پوشي و ما «پينوكيو»ها را از شر نشانه دروغگوييمان رها ميكني.
البته او براي اين كار پولي از پينوكيو طلب نمي كرد.
پس به خاطر خدا، كارت را با دقت و وسواسي بيشتر از دقت و وسواس «فرشته مهربون» انجام بده
زيرا ما دروغ زياد مي گوييم.

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

بدشانسي

بدشانسي يعني اينكه وقتي با خوش شانسي تموم از شيكم نهنگ اومدي بيرون و داري تو اقيانوس شنا مي كني ، فرشته مهربون بياد و بخواد به آدم تبديلت كنه.

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

درخواست معجزه

فرشته مهربون قبل از اينكه پينوكيو رو آدم كنه ، بايد يه فكري واسه عقل پدر ‍‍ژپتو مي كرد كه يه عروسك چوبي رو واسه درس خوندن به مدرسه نفرسته.