۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

نامه اي از زندان نهنگ

كوچك تر كه بودم همه ترسم از اين بود كه گربه نره و روباه مكار در راه رفتن به مدرسه گولم بزنند. بعد ها فهميدم در حقيقت من بايد از رييس سيرك مي ترسيدم كه همه بچه ها را خر كرد. فرشته مهربون كجايي؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر