۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

...یا برویم تا برسیم!



از نقطه ای به بعد،بازگشتی در کار نیست.این همان نقطه ایست که باید به آن رسید.

پندهای سورائو.فرانتس کافکا.نشر کاروان.

۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

بدون تیتر...

می توانی از رنج های جهان کناره بگیری-این امکان برایت وجود دارد وبا طبیعت تو سازگار است- اما شاید هم این کناره گیری تنها رنجی باشد که می توانستی از آن بپرهیزی.


پندهای سورائو. فرانتس کافکا.نشر کاروان.

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

سهم تو . . .

...
دستانِ من نمی توانند

نه نمی توانند

هرگز این سیب را

عادلانه قسمت کنند

تو

به سهم خود فکر می کنی

من به سهم تو
* بدون عنوان 
...

۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

سور

...
سراسر كوه را برف پوشانده است
وپرندگان بي دانه اند
 پنجره را باز كن
 منتظر باش
 پرنده اي هست كه به خانه ي ما پناه آورد
و سور امشب مان مهيا گرد
...

۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

همراه شو عزیز...!

((ای بشر خاکی ! برای تو کاردانی ونیروی تمیز واقعی آن است که بیش از سهم وقدرت خود ادعای عقل نداشته باشی وبا میل و لذت با شهروندان نوع خودت همعقیده گردی ،یا سازش وبردباری پیش گیری همراه دیگران خود را فریب دهی))


در ستایش دیوانگی.اراسموس.                                                               

برویم تا نرسیم!

هیچوقت همه چیز درست نمی شود،چون توقعات ما بیشتر می شود وتغییر می کند.هیچ قله ای آخرین قله نیست.رسیدن غم انگیز است.راه بهتر از منزلگاه است.برویم بی آنکه به رسیدن بیندیشیم، اما واقعا برویم...

یک عاشقانه آرام.نادر ابراهیمی.نشر روز بهان.

زلال که باشی

...
دریای بزرگِ دور

یا گودال کوچک آب

فرقی نمی کند

زلال که باشی

آسمان در توست
* بدون عنوان 
...

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

راه رفتن تو..



زن های نقاشی های گوتیک با شکم های برآمده راه می روند.وسرهایشان به سمت زمین خم می شود.قدم زدن تو مثل راه رفتن یک دوشیزه گوتیک است.سینه ات روبه آسمان است.شکمت رو به آسمان است. اما سرت که به پوچ بودن همه چیز پی برده،به خاک نگاه می کند...

جاودانگی.میلان کوندرا.

دوست دارم - می ترسم

...
من زندگي را دوست دارم              اما از زندگي دوباره مي ترسم

دين را دوست دارم                      ولي از کشيش ها مي ترسم

قانون را دوست دارم                    ولي از پاسبان ها مي ترسم

عشق را دوست دارم                    ولي از زن ها مي ترسم

کودکان را دوست دارم                  ولي از آيينه ها مي ترسم

سلام را دوست دارم                      ولي از زبانم مي ترسم

من مي ترسم            

پس هستم!

اين چنين مي گذرد روز و روزگار من!

" من روز را دوست دارم

اما از روزگار مي ترسم."
...

۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

دنیا خیلی وقته راه افتاده!


...بعضی وقتها آدم خجالت می کشه وبعضی وقتها می خواد دیوونه بشه.اما اگه ادامه بدی اون وقت یواش یواش می زنی زیر همه چیز.مخصوصا نباید دنبال عوض کردن دنیا بود.دنیا خیلی وقته راه افتاده .از همون اولش هم بد راه افتاده بلافاصله هم راهش کج شده وتوی این راه کج خیلی جلو رفته.حالا هیچ کس نمی دونه تو کدوم جهنم دره ای سرگردونه ومارو هم با خودش می بره.هیچ کس هم نیست که دست آدمو بگیره.همه مثل همند...مسئله دیروزو امروز نیست.خیلی وقته که وضع همینه.حتی اگه از چین یا کوبا سردر بیاره.تا خرخره توش فرو رفتیم.این دنیارو هر جوری خرابش بکنی وبخوای از سر نو بسازی غیر از همینی که هست نمی شه.مسئله علمیه.مو لای درزش نمیره.

خداحافظ گاری کوپر.رومن گاری.نشر نیلوفر.

هملت

ستارگان شب را باور نکن .  روشنایی روز را باور نکن.
    

باور نکن حقیقتی وجود دارد ولی عشق مرا باور کن.

                                                    
                                                  هملت - گريگوري كوزينيتسو

تو را هم چنان دوست خواهم داشت

                                                                   ...

بسيار پيش‌تر از امروز
دوستت داشتم در گذشته‌های دور
آن قدر دور
که هر وقت به ياد مي‌آورم
پارچ ‌بلور کنار سفره‌ی من
ابريق می‌شود
کلاه کپی من، دستار
کت و شلوارم، ردای سفيد
کراواتم، زنار
اتاق، همين اتاق زير شيروانی ما
غار
غاری پر از تاريک و صدای بوسه‌های ما
و قرن‌های بعد تو را همچنان دوست خواهم داشت
آن‌قدر که در خيال‌بافی آن همه عشق
تو در سفينه‌ای نزديک من
من در سفينه‌ای ديگر، بسيار نزديک‌تر از خودم با تو
دست می‌کشيم به گونه‌های هم
بر صفحه‌ی تلويزيون.

...

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

آي عشق، آي عشق، چشمان آبيت پيدا نيست




دنيا داره درهم كوبيده ميشه،  اونوقت ما عاشق همديگه شديم.

كازابلانكا - مایکل کورتیس

انقلابی ها...

او کسانی را که چشم دیدنشان را نداشت دوست می داشت.مجاورت این آدمها برای تقویت روحیه اش خوب بود.هر قدر هم که عقاید استواری داشته باشد از تایید آنها خوشش می آید. لنی تاب تحمل کسانی را که دوست داشت نداشت.اینها باعث می شوند که آدم در عقاید خود شک کند.آدم با اینها که هست شل می شود.و وقتی شل شد نمی تواند به نرمیها و درشتیهای زندگی بی اعتنا بماند.اینها ضوابط زندگی آدم را بهم می ریزند.انقلابی هستند...


خداحافظ گاری کوپر. رومن گاری .انتشارات نیلوفر.

۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

برگشت

از نقص بهار می گفتم:بهار ناقص ترین فصلهاست:نه تابستان گرم سرسبز است،نه زمستان سرد وعریان.چیزی است بین این دو،گاه گرم ،گاه سرد،گاه عریان ،گاه شکوفا.به خاطر همین است که در فصل بهار ناراحتی من از هر آنچه که ناقص است یا به عبارت دیگر،از تمام دنیا بیشتر می شود.احساس می کنم دنیا چرکنویسی است عظیم و بی قواره از چیزی که بعدا معلوم نیست چرا خلق نشد،آزمونی است که به دنبال آن می بایست آزمون های دیگری می آمدند اما بدون هیچ توضیحی این اتفاق نیفتاد.
ودر ادامه از خود می پرسم: (( هیچ معلومه چرا همه چیز اینقدر مزخرف شده؟ هیچ معلومه؟))

یک چیز به هر حال یک چیز است.آلبرتو موراویا.کتاب خورشید.

پسر جهنمي


  - تو عاشق شدی ، بیا یه آبجو بزن

  - اوه نه ، بدن من یه جور معبده

  - تو اینو بزن ، میشه شهره بازی !!!
Hellboy2 - گیلرمو دل

رویای پرنده

...
پرواز هم دیگر

رویای آن پرنده نبود

دانه دانه

پرهایش را چید

تا بر این بالِش

خواب دیگری ببیند
* این شعر بدون عنوان بود 
...

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

درد مشترك

دنیا زشتی کم ندارد. زشتی های دنیا بیش تر بود، اگر آدمی بر آن ها دیده بسته بود.
امّا آدمی چاره ساز است.

خانه سیاه است - فروغ فرخزاد

چشمان تو

...
چشمان تو حروف را، بی استفاده می کنند! کافی است نگاه کنی
...

۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

Save the World


وقتی که بچه بودم، آرزو می کردم که چند تا غریبه بیان و بهم بگن که خانواده ام ، خانواده واقعی من نیستن. اونا آدمای بدی نبودن. فقط ، آدمای مهمی نبودن و من می خواستم متفاوت باشم. می خواستم استثنایی باشم.می خواستم تغییر کنم با یه اسم و زندگی جدید. 
. .... من می خواستم یه آدم مهمی باشم.

سریال قهرمانان – فصل دوم – اپیزود دهم

آدم برفی خسته

...
به شانه ام زدی

که تنهایی ام را تکانده باشی

به چه دل خوش کرده ای !؟

تکاندن برف

از شانه های آدم برفی؟
...




۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

عاشق ِ شمع آجين شده



در عشق قدم نهادن،‌ کسی را مسلم شود که با خود نباشد، و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق آتش است، هرجا که باشد جز او رخت دیگری ننهند. هرجا که رسد سوزد و به رنگ خود گرداند… کار طالب آن‌ست که در خود،‌ جز عشق نطلبد. وجود عاشق از عشق است، بی‌ عشق چگونه زندگانی؟

تمهيدات - عين القضات همداني

۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

بد نیستم شما چطورید؟

یک چارک از گوشت تنم برای اینکه بفهمم روی این کره خاکی چه می کنند(تمام این مدتی که صرف می شود برای مسواک زدن دندانها برای جستن شماره در دفترتلفن برای تماشا کردن تلویزیون برای رسیدن به یک عشق بزرگ برای صف بستن جلو باجه ها برای مودبانه پرسیدن از خدا که آیا حاضر است احیانا لطفی بکند و وجود داشته باشد...

21داستان از نویسندگان معاصر فرانسه.کلود روا.انتشارات نیلوفر

۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

بر باد رفته

رت باتلر(سوت زنان): چی شده؟ جنگ شده؟
اسکارلت : آقا شما باید حضورتون رو اعلام می کردین!
رت باتلر : در کشاکش اون صحنه درام!؟
اسکارلت : شما یک جنتلمن نیستین.
رت باتلر : شما هم یک بانوی متشخص نیستین
اسکارلت : شما چقدر بی ادبین
رت باتلر : تعارفات رو شما شروع کردین.

بربادرفته - ویکتور فلمینگ

پ.ن : سكانس هاي ابتدايي فيلم جائيكه رت باتلر پس از دعواي اسکارلت با اشلی از پشت مبل بيرون مي آيد .

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

معجزه ای برای این روزها . . .

...
دیر آمدی موسی !

و دوره اعجاز ها گذشته است

عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن

تا کمی بخندیم
* جهت اطلاع  عنوان شعر رو خودم گذاشتم
 ...

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

مساله اين است ....

کسی که گفته ترجیح می دهم خوش شانس باشم تا یک آدم خوب، نگاه عمیقی به زندگی داشته.

امتياز نهايي - وودي آلن

داستان من ، داستان تو

عشق یعنی که هیچ وقت نَگی متاسفم.


داستان عشق - آرتور هیلر

بمبارانِ شیمیايی

...
لب هات

بمبارانِ شیمیایی بود

و سال ها بعد

علائمش در من پیدا شد


*بدون عنوان
...

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

بر سیم های برق

...
ما
کاشفان کوچه های بن بستیم

حرف های خسته ای داریم

این بار

پیامبری بفرست

که تنها گوش کند.
گروس عبدالملکیان - قسمتی از شعر
...

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

!

جهان بر لبه یک مرز قرار دارد، اگر از این مرز بگذریم همه چیز به دیوانگی می کشد...


جاودانگی.میلان کوندرا

۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

زنديق

هارون الرشید و مامون، برای شناسایی مانویان و کشتار
آنان ترفندی کثیف به کار می بستند. آنها را وا میداشتند
که مرغی را سر ببرند و چون آزار جانداران در آئین مانی
 روا نیست آنان با سرباز زدن ازاین فرمان دین خویش
را آشکار میکردند و کشته می شدند.



حج ِ تاج الرجال

« الهی دلم بگرفت . كجا روم ؟

             من، كلوخی و آن خانه، سنگی

                                             مرا تو می باید »

                       رابعه عدويه

۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

بد نیستم شما چطورید؟

نیکولا یک روز نقل می کند که در بریتانی دیده بوده است که بچه ها یک مرغ دریایی را گرفتند وبا صابون مارسی تنش را شستند و ولش کردند.همین که پرنده روی دریا نشست چون بال وپرش چربی نداشت یکهو توی آب فرورفت و دیگر بالا نیامد.نیکولا می گفت که بی اعتنایی چربی روح است.مانع می شود که آدم غرق بشود.وقتی که به دیگران خیلی اهمیت بدهیم دیوانه می شویم.وهمچنین به خودمان...



21داستان از نویسندگان معاصر فرانسه.کلود روا.انتشارات نیلوفر

۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

نامت هنوز ورد زبانهاست



مرا بکشید تا من آرام یابم و شما پاداش

                              حلاج

...

...
زندگي هيچ ارزشي ندارد و هيچ چيز هم ارزش زندگي را ندارد
...

۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

عقرب عاشق

...
دُم به کله می کوبد و شقیقه اش دو تِکه می شود 
بی آنکه بداند حلقه ی آتش را خواب دیده
                                                  عقرب عاشق
...

تو چه آيتي خدا را !!!

«خدا حین خلقت انسان ها، بعد از اینکه آل پاچینو را خلق کرد، چند قدمی عقب رفت و گفت: این یکی خوب شد! »

                                                                                       جيمي فاكس  
                                                                                   منبع : سايت سينماي ما

۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

صورت ِ زخميتو عشق است ، آل پاچينو !!!







من همیشه راست میگم حتی موقعی که دروغ میگم.

                                           صورت زخمي - برايان دي پالما